سفر نامه گیلان
٥ شنبه اس، آخرین روز ماه ِ رمضانِ ... من خونه مامی اینا ...خانواده همسری همگی عازم مازنداران ...و همسری از موسسه مرخصی گرفته و الان سر کار خودشون ِ ... یه هفته ای بود تو خونه مامان اینا حرف شمال رفتن زده میشد . میخواستن ٤ شنبه برن تا شنبه ، ولی ما اعلام کردیم که نمیتونیم بیایم ، اونام چون دوس داشتن با هم باشیم از خیر سفر گذشتن دلم یه سفر میخواد ... یه سفر ِ جدید ! شمال زیاد رفتیم ولی میرفتیم فریدون کنار ، ویلای بابا حسین مهربون همونجا میموندیم اما من یه شمال جدید میخواستم از اون شمال اااا که تا حالا ندیده بودم بعد از ظهر ِ ... همسری از کارگاه اومده ... میگه موسسه یه هفته بعد از عید...
نویسنده :
لی لی
14:41